متالم

/mote~allem/

مترادف متالم: المناک، دردمند، اندوهگین، دلخور، دلگیر، متاثر

متضاد متالم: مشعوف

معنی انگلیسی:
aggrieved, anguished, sore, sad

لغت نامه دهخدا

متألم. [ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِ ] ( ع ص ) دردناک و دردمند. ( آنندراج ). دردمند و دردناک. ( غیاث ). دردیافته. ( ناظم الاطباء ). مأخوذ از تازی ، غمناک و دردمند و آزرده و رنج کشیده و متأذی و اندوهگین و رنجیده و ناخشنود. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تألم شود.
- متألم شدن ؛اندوهگین شدن : پادشاه از استماع این مقدمات متوجع و متألم شد. ( سندبادنامه 225 ). گوسفند مرزن را سروئی زد، زن از آن متألم شد. ( سندبادنامه ص 82 ).

فرهنگ فارسی

دردمند، دردناک، کسی که ازحادثه وپیش آمدی افسرده ودردمندشده
( اسم ) ۱ - درد کشنده دردمند . ۲ - کسی که بر اثر حادثه و واقعه ای دردمند و افسرده است جمع : متالمین .

فرهنگ معین

( متألم ) (مُ تَ ءَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) اندوهناک ، دردمند.

فرهنگ عمید

ویژگی کسی که از حادثه و پیشامدی افسرده و دردمند باشد، دردمند، دردناک.

پیشنهاد کاربران

بپرس