متاخم. [ م ُ خ ِ ] ( ع ص ) کشورهای هم حد. ( ناظم الاطباء ). آنچه که حدش به حدی دیگر است : ارکان پارس این است ، رکن شمالی متاخم اعمال اصفهان است... رکن شرقی متاخم اعمال کرمان است بر صوب سیرجان... رکن غربی متاخم اعمال خوزستان است بر صوب دریا. ( فارسنامه ابن بلخی ص 121 ). و رجوع به متاخمة شود. - ظن متاخم به علم ؛ ظنی که هم حد است به علم یعنی سخت نزدیک به علم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). - ظن متاخم به یقین ؛ که به یقین پیوندد.
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنچه که حدش بحدی دیگر متصل است . یا ظن متاخم بیقین . گمانی که بیقین پیوندد . کشورهای هم حد