مبیح

لغت نامه دهخدا

مبیح. [ م ُ ] ( ع ص ) ( اِ از «ب وح » ) حلال کننده چیزی. ( ناظم الاطباء ). مباح کننده. حلال کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ظاهرکننده راز را. ( آنندراج ). فاش کننده راز. ( ناظم الاطباء ) || ( اِ ) شیر که اسد باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). اسد. ( اقرب الموارد ).

مبیح. [ م ُ ب َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) به پنهانی آگاهنده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || برنده گوشت و قسمت کننده آن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

پیشنهاد کاربران

بپرس