مبکر

لغت نامه دهخدا

مبکر. [ م ُ ک ِ ] ( ع اِ ) باران اول و سمی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ازمحیط المحیط ). نخستین باران بهار. ( ناظم الاطباء ).

مبکر. [ م ُ ب َک ْ ک ِ ] ( ع ص ) پگاه برخیزاننده و پگاه آینده. ( آنندراج ). پگاه برخیزاننده. || کننده هر چیزی در پگاه. ( ناظم الاطباء ). || سفرکننده خصوصاً در شب و نزدیک صبح. ( ناظم الاطباء ) ( ازفرهنگ جانسون ). || کارگری که مداومت بر کار کند. || زیرک در کار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

پگاه برخیزاننده

پیشنهاد کاربران

بپرس