مبهج

لغت نامه دهخدا

مبهج. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) خوش و شادمان کننده. ( غیاث ). شاد و مسرور و سازنده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || زمینی که صاحب نبات زیبا باشد. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

مبهج. [ م ُ ب َهَْ هَِ ] ( ع ص ) نیکویی آورنده و پیراینده و زیبا سازنده.( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) || مُبهِج. خوش و شادمان کننده. ( غیاث ). شاد و مسرور سازنده. ( آنندراج ). شادمانی آورنده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود. || کسی که خود را زیبا و خوش صورت جلوه دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ معین

(مُ هِ ) (اِفا. ) شاد سازنده ، مسرور کننده .

فرهنگ عمید

شادی آورنده.

پیشنهاد کاربران

بپرس