مبنق. [ م ُ ب َن ْ ن ِ ] ( ع ص ) اقامت کننده در جای. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || جمعکننده. ( آنندراج ) || بیاراینده سخن خود را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آراینده سخن. || مختصرکننده. ( ناظم الاطباء ). جمعکننده کلام. ( از منتهی الارب ). || بربافنده دروغ را و آراینده آنرا. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || مجروح کننده پشت را به تازیانه. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آن که در گردن کسی چیزی کند و عهده او نماید. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). آن که چیزی را به گردن کسی اندازد و بر عهده وی کند. ( ناظم الاطباء ). || بنیقه سازنده برای پیراهن. ( آنندراج ). آن که برای پیراهن خشتک سازد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || آن که ترکش را فراخ دهن و تنگ دنباله سازد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). رجوع به ماده بعد شود. || فراخ. طریق مبنق ؛ واسع. ( از اقرب الموارد ).