مبلی

لغت نامه دهخدا

مبلی. [ م ُ ب َل ْ لی ] ( ع ص ) آن که ناقه را بر سر گور خداوندش بندد تا بمیرد. ( آنندراج ). آن که شتر بلیه را بر سر قبر صاحبش می بندد. ( ناظم الاطباء ). || آن که لباس می پوشاند. || کهنه کننده. || پاره کننده. || اتلاف کننده. ( ناظم الاطباء ).

مبلی. [ م ُ ] ( ع ص ) کهنه کننده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پاره کننده. || اتلاف کننده. || آزماینده. || آن که سعادتمند می گرداند. ( ناظم الاطباء ). || پاک کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || آن که کفایت میکند و راضی و خشنود می سازد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || صاف کننده و جلا دهنده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کهنه کننده

پیشنهاد کاربران

بپرس