مبلوع. [ م َ ] ( ع ص ) چیز فروبرده و فروخورده. ( آنندراج ). فروبرده شده و بلعشده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). بلعشده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || عنبر مبلوع ؛ قسمی عنبر پست. عنبر ردی. نوعی ردی از عنبر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).