مبلم. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) ناقه که بانگ نکند از غایت آرزوی گشن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از محیطالمحیط ). ماده شتری که از بسیاری آرزوی گشن بانگ نکند. ( ناظم الاطباء ). || آماسیده فرج از شدت آرزوی نر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مبلمة. ( ناظم الاطباء ). || ناقه که هنوز بر وی نر نجسته باشد و بچه نزاده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از محیطالمحیط ) ( ناظم الاطباء ). مبلمة. ( ناظم الاطباء ). || آماسیده لب. || آن که زشت نماید کار بر کسی. ( آنندراج ).