مبقع

لغت نامه دهخدا

مبقع. [ م ُ ب َق ْ ق َ ] ( ع ص ) از رنگهای اسب : فان کان فی الخیل بقع من ای لون کان دون البیض قیل مبقع. ( صبح الاعشی ج 2 ص 18 ). رجوع به بَقَع شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس