لغت نامه دهخدا
مبعد. [ م ُ ب َع ْ ع َ ] ( ع ص ) دور و بعید. ( از آنندراج ). دور شده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
مرد بسیار دور سفر
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
خواجه دهد سیم و زر چو کوه به طالب
بسکه عمل هست، قول اوست مبعد
منوچهری دامغانی
بسکه عمل هست، قول اوست مبعد
منوچهری دامغانی