مبذول

/mabzul/

مترادف مبذول: بذل شده، واگذارشده

برابر پارسی: بخشیده، پذیرفته

معنی انگلیسی:
given generously, bestowed

لغت نامه دهخدا

مبذول. [ م َ ] ( ع ص )بخشیده شده. ( آنندراج ). خرج شده و مصرف شده و بخشیده شده. ( ناظم الاطباء ) : که اگر تمامی خزاین ما در آن مبذول خواهد بود باک نیاید. ( کلیله و دمنه ).
گفت بهر شاه مبذول است جان
او چرا آید شفیع اندرمیان.
مولوی.
|| قبول کرده. ( آنندراج ). پسندیده. ( ناظم الاطباء ) : اگر مثلاًدر ملک مشارکت توقع کنی مبذول است. ( کلیله و دمنه ).
- مبذول داشتن ؛ پذیرفتن. قبول کردن : سلطان ملتمس ایشان مبذول داشت و همگنان را بخواند و بنواخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 249 ). ملک نوح این التماس مبذول داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 356 ). امیرالمؤمنین الناصرلدین اﷲ التماس او مبذول داشت. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

بذل شده، بخشیده شده
( اسم ) بذل شده

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - خرج شده ، مصرف شده . ۲ - بذل شده ، بخشیده شده .

فرهنگ عمید

بذل شده، بخشیده شده.

پیشنهاد کاربران

مَبذول: ١. بخشیده، بخشیدەشده، بخششی، داده، دادەشده، پیشکش - شده ٢. انجام - شده، بەجاآوردەشده ٣. پذیرفته، پذیرفتەشده، پذیرش - شده
به کار بردن

مبذول
توجه مبذول نمایید
توجه مبذول فرمایید
مبذول فرمایید

بپرس