مبتکر
/mobtaker/
مترادف مبتکر: آفرینشگر، باابتکار، خلاق، مبتدع، مبدع، مخترع، نوآور
برابر پارسی: نوآور
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مبتکر. [ م ُ ت َ ک ِ ]( ع ص ) آن که بامداد برخیزد. ( آنندراج ). برخیزنده بامداد. || آن که پگاه می آید. ( ناظم الاطباء ). || آن که میوه اول رسیده خورد. ( آنندراج ). خورنده نوبر میوه ها. ( ناظم الاطباء ). || کسی که دررسد آغاز خطبه را. ( آنندراج ). دررسنده آغاز خطبه را. || رباینده بکارت دختر. ( ناظم الاطباء ). || ابتکارکننده. نوآورنده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آنکه چیز تازه پدید آرد.
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنکه چیزی تازه پدید آرد ابتکار کننده مبتدع جمع : مبتکرین .
آنکه بامداد برخیزد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
سازنده، موسس، بنیان گذار، مبتکر
بدعت گذار، مبتکر، نو اور
مبتکر
اصلی، اصل، اصیل، بدیع، مبتکر، ابتکاری، بکر
ماهر، با هوش، دارای قوه ابتکار، ناشی از زیرکی، مبتکر، دارای هوش ابتکاری، مخترع
مبتکر، اختراعی، اختراع کننده
مبتکر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مُبتَکَر: نوآورده، نوآوردەشده
مُبتَکِر: ١. بامدادخیز، پگاهخیز ٢. آن که پگاه می آید ٣. آن که میوەیِ نوبر / تازەرسیده خورد ۴. دوشیزگی بَر، پردەبَر ۵. نوآور، نوآورنده ۶. کارآفرین
مُبتَکِر: ١. بامدادخیز، پگاهخیز ٢. آن که پگاه می آید ٣. آن که میوەیِ نوبر / تازەرسیده خورد ۴. دوشیزگی بَر، پردەبَر ۵. نوآور، نوآورنده ۶. کارآفرین
کار آفرینی
فردی یا کسب که چیز تازه ای به وجود آورده باشد