مبتنی
/mobtani/
مترادف مبتنی: براساس، برپایه، مبنی، بناشده، بنانهاده شده، نهاده شده
برابر پارسی: استوار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مبتنی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) بناکننده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برآورنده خانه. ( از منتهی الارب ). || آن که سبب بناکردن میگردد. ( ناظم الاطباء ). || بناشونده. ( آنندراج ). || بنا کرده شده و برپا شده و افراشته شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود.
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - بنا کننده . ۲ - بنا شونده .
بنا کننده
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
برخاسته از
مبتنی: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای پهلوی اُستامیک ostāmik می باشد.
برقراری نیز معنی میده مثلا رابطه کشور ما با فلان کشور همیشه بر پایه دوستی مبتنی بوده است
خوب شکاف بدهید لطفا آیا معنی لازم بذکر است هم بدهد؟
بر این اسل=مبتنی
وابسته به چیز اصل مثله ( مبتنی بر اساس بر پایه ) شنیده ها ( مبتنی بر اساس برپایه ) قتع و یقین مبتنی
مبتنی - - - - > معنای ساخته یا ساخته شده هم می باشد
مبتنی به معنای : براساس _برپایه
برای مثال : مطالب او مبتنی بر حواس است
یعنی مطالب او بر پایه حواس است
یعنی مطالبی که او نوشته بر اساس حواس نوشته است.
برای مثال : مطالب او مبتنی بر حواس است
یعنی مطالب او بر پایه حواس است
یعنی مطالبی که او نوشته بر اساس حواس نوشته است.
پیشنهاد من این هست که مبتنی رو بسیار کامل در یک سایت که هزینه زیادی ندارد اختصاص بدین. ممنون
وابسته به اصل
استوار بر
پشتگرم به
پشتگرم به
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)