همچون صباح کاذب خیطی ولی مبتر
همچون سراب شوره خطی ولی مزور.
شرف الدین شفروه.
ملک منطق الطیر طیار داندنه ژاژ مبتر که طیان نماید.
خاقانی.
آنجا که احمد آمد و آئین هر دو عیدزرتشت ابتر است و حدیث مبترش.
خاقانی.
و بیرون از جزوی چند مبتر که بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها به من رسیده بود، نداشتم. ( المعجم ، از فرهنگ فارسی معین ). از اوراق و طوامیر مبتر متفرق... در تألیف و سمت ترتیب آورده شد. ( جامعالتواریخ رشیدی ). اما عهد به عهد تاریخ صحیح ایشان به عبارت و خط مغول نامدون ونامرتب فصل فصل مبتر در خزاین نگاهداشته بودند. ( جامعالتواریخ رشیدی ). || خراب. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : امروز چه فرق است از این ملک بدان ملک
این مرده و آن مرده و املاک مبتر؟
ناصرخسرو ( دیوان ص 172 ).
آن کس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 194 ). || پراکنده :
گفتند در آنجا نه شجر ماند و نه آن دست
کان دست پراکنده شد آن جمع مبتر.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 173 ). || بی فرزند. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
در یکی شان در قبایل قابل فرمان نشد
آخرش چون عنصر اول مبتر ساختند.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 113 ). || دشمن. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).