بر در کعبه که بیت اﷲ موجودات است
که مباهات امم زان در والا شنوند.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 104 ).
کس را از افاضل جهان پایه و مایه مضاهات و مباهات او نبود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284 ).و رجوع به مباهاة شود.- مباهات کردن ؛ فخر کردن. نازیدن :
قیصر روم عظیم است ولیکن به قیاس
گر مباهات کند با تو یکی مسکین است.
امیر معزی ( از آنندراج ).
خنده زنم چون به دو منحول سست سخت مباهات کنند این و آن.
خاقانی.
فصحای عرب به قصاید سبعیات مفاخرت و مباهات می کردند. ( لباب الالباب ).دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش.
حافظ ( از آنندراج ).
- مباهات نمودن ؛ مباهات کردن : شاهی که ممالک جهان به عدل او مباهات می نمود. ( لباب الالباب ).مباهاة. [ م ُ ] ( ع مص ) ( از «ب هَ و» ) نبرد کردن کسی را در حسن و خوبی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).