تا به چهل سال که بالغ شود
خرج سفرهاش مبالغ شود.
نظامی.
|| ج ِ مبلغ. بسیار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مقدارها. ( فرهنگ فارسی معین ) : و هم در لحظه دو هزار پری را اسیر کردند و مبالغی ویرانی بکردند. ( اسکندرنامه نسخه خطی سعید نفیسی ). وزیر گفت ای پادشاه در آنجا مبالغی بستانهای خوش و آبهای روان پدید آمده است. ( جوامعالحکایات ). در استماع کلمات آن فرستادگان مبالغ تحامل ایشان را تحمل فرماید. ( المعجم چ دانشگاه ص 16 ). و نهان و آشکارا خود را به بلاد مسلمانان می افکندند خصوصاً از قهستان که مبالغی خلق جلا کردند. ( جهانگشای جوینی ).مبالغ. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) تمام رسنده در کار. ( آنندراج ). ساعی و جاهد و رنجبر. و هر آنکه در کاری افراط کند و مبالغه نماید. ( ناظم الاطباء ).
مبالغ. [ م ُ ل َ ] ( ع ص ) مبالغه شده و افراط شده. ( ناظم الاطباء ).