مباشرت کردن


مترادف مباشرت کردن: نظارت کردن، کارگزاری کردن، پیشکاری کردن، عمل کردن، انجام دادن، ورزیدن، جماع کردن، هم خوابگی کردن، هم آغوشی کردن

معنی انگلیسی:
supervise

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - کاری را بنفسه انجام دادن . ۲ - جماع کردن : با زنان مباشرت کنید هر گونه که خواهید . ۳ - نظارت کردن .

مترادف ها

manage (فعل)
اداره کردن، ضبط کردن، سرپرستی کردن، از پیش بردن، گرداندن، مباشرت کردن

superintend (فعل)
سرپرستی کردن، ریاست کردن، مباشرت کردن، نظارت کردن بر

فارسی به عربی

رییس العمال , مضیف

پیشنهاد کاربران

Embark on; Engage in; Carry out; Commit; Execute; Superintend; Oversee; Manage; Supervise; Copulate; Mate; Make out
باهم استفاده کردن باهم کاری رو انجام دادن

بپرس