مباشرت کردن
مترادف مباشرت کردن: نظارت کردن، کارگزاری کردن، پیشکاری کردن، عمل کردن، انجام دادن، ورزیدن، جماع کردن، هم خوابگی کردن، هم آغوشی کردن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
مترادف ها
اداره کردن، ضبط کردن، سرپرستی کردن، از پیش بردن، گرداندن، مباشرت کردن
سرپرستی کردن، ریاست کردن، مباشرت کردن، نظارت کردن بر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
باهم استفاده کردن باهم کاری رو انجام دادن