مباشر
/mobASer/
مترادف مباشر: پیشکار، سرپرست، سررشته دار، قایم مقام، کارگزار، کدخدا، معاون، ناظر، نایب، نماینده، وکیل، عامل، کارپرداز
برابر پارسی: پیشکار، دستیار، کارپرداز، کارگزار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - عامل پیشکار کارپرداز . ۲ - متصدی اداره : از نزد یوسف جلیل که داروغ. آنجا بود با غیاث الدین سالار سمنانی که بضبط اموال آنجا رفته بود و مباشران اشغال دیوان آن جانب رسیدند . ۳ - کسی که بهر. مالکانه را وصول میکند . ۴ - جماع کننده . ۵ - نوازنده ساز زن جمع : مباشرین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
جدول کلمات
مترادف ها
مدیر، رئیس، ضابط، متصدی، مباشر، کارفرمان
مدیر، متصدی، مباشر، سرکارگر، سر عمله
سرپرست، ناظر، مباشر، برنگر
مدیر، سرپرست، رئیس، ناظر، متصدی، مباشر
پیشکار، ناظر، مباشر، خوانسالار، وکیل خرج
سرپرست، ناظر، متصدی، مباشر
مدیر، ناظر، مباشر، پیشکار دارایی، مامور مالی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مباَشر
کارفرما
فاعل
کننده عمل
کننده عمل
سرپرست. دستیار
همدست
پیشکار . . . . . . .
مختارکار ؛ اختیاردارنده در کارها. پیشکار و کارگزار و عامل و امین و وکیل. ( ناظم الاطباء ) .
ناظر
مباشر. کارگزار. ( ناظم الاطباء ) . آنکه انجام کاری را بر عهده گیرد. وکیل :
باده چندانی که در میخانه می گوید سخن
ناز دستور است و ناظر چشم و ابرو حاجب است.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
مباشر. کارگزار. ( ناظم الاطباء ) . آنکه انجام کاری را بر عهده گیرد. وکیل :
باده چندانی که در میخانه می گوید سخن
ناز دستور است و ناظر چشم و ابرو حاجب است.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
فاعل و انجام دهنده کاری به طور مستقیم و بدون واسطه ؛ که در مقابل آن مسبب قرار دارد
عمل کننده کاری
کسی که از جانب مالک اداره اموال اورا برعهده دارد.
عامل کاری
کارپرداز
وکیل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)