[ویکی فقه] مبارزات عملی حضرت ابراهیم (علیه السلام) عمدتا با بت پرستی بود. آن حضرت در ابتدا با ارشاد و اندرز، سعی در آگاه کردن مردم داشت ولی به علت عدم توجه مردم، در نهایت با شکستن بت های مشرکان این هدف را محقق ساخت.
آزر با این که ابراهیم را از یکتاپرستی منع می کرد، ولی وقتی که چشمش به چهره ملکوتی ابراهیم می افتاد، محبتش نسبت به او بیشتر می شد، از آن جا که آزر رئیس کارخانه بت سازی بود، روزی چند بت به ابراهیم داد تا او آن ها را به بازار ببرد و مانند سایر برادرانش آن ها را به مردم بفروشد، ابراهیم خواسته آزر را پذیرفت، آن بت ها را همراه خود به طرف میدان و بازار آورد، ولی برای این که فکر خفته مردم را بیدار کند، و آن ها را از پرستش بت بیزار نماید، طنابی در گردن بت ها بست و آن ها را در زمین می کشانید و فریاد می زد: «مَنْ یشْتَرِی مَنْ لا یضُرُّهُ وَ لاینْفَعُهُ؛ چه کسی این بت ها را که سود و زیان ندارند از من می خرد.» سپس بت ها را کنار لجن زار و آب های جمع شده در گودال ها آورد و در برابر چشم مردم، آن ها را در میان لجن و آب آلوده می انداخت و بلند می گفت: «آب بنوشید و سخن بگویید!!»
← ارشاد حضرت ابراهیم
آوازه مخالفت ابراهیم با طاغوت پرستی و بت پرستی در همه شکل هایش در همه جا پیچید، و به عنوان یک حادثه بزرگ در راس اخبار قرار گرفت، نمرود که از همه بیشتر در این باره، حسّاس بود فرمان داد بی درنگ ابراهیم را به حضورش بیاورند، تا بلکه از راه تطمیع و تهدید، قفل سکوت بر دهان او بزند، ابراهیم را نزد نمرود آوردند. نمرود بر سر ابراهیم فریاد زد و پس از اعتراض به کارهای او گفت: «خدای تو کیست؟» ابراهیم: خدای من کسی است که مرگ و زندگی در دست اوست. نمرود از راه سفسطه و غلط اندازی وارد بحث شد، و گفت: «ای بی خبر! این که در اختیار من است، من زنده می کنم و می میرانم، مگر نمی بینی مجرم محکوم به اعدام را آزاد می کنم، و زندانی غیر محکوم به اعدام را اگر بخواهم اعدام می نمایم.» آن گاه دستور داد یک شخص اعدامی را آزاد کردند، و یک نفر غیر محکوم به اعدام را اعدام نمودند.ابراهیم بی درنگ استدلال خود را عوض کرد و گفت: تنها زندگی و مرگ نیست بلکه همه جهان هستی به دست خدا است، بر همین اساس، خدای من کسی است که صبحگاهان خورشید را از افق مشرق بیرون می آورد و غروب، آن را در افق مغرب فرو می برد، اگر راست می گویی که تو خدای مردم هستی، خورشید را به عکس از افق مغرب بیرون آر، و در افق مشرق، فرو بر. نمرود در برابر این استدلال نتوانست غلط اندازی کند، آن چنان گیج و بهت زده شد که از سخن گفتن درمانده گردید. نمرود دید اگر آشکارا با ابراهیم دشمنی کند، رسوائیش بیشتر می شود، ناچار دست از ابراهیم کشید تا در یک فرصت مناسب از او انتقام بگیرد، اما جاسوسان خود را در همه جا گماشت تا مردم را از تماس با ابراهیم بترسانند و دور سازند. بعضی این واقعه را بعد از حادثه آتش آورده اند.
بت شکنی حضرت ابراهیم
ابراهیم از راه های گوناگون با بت پرستی مبارزه کرد، ولی بیانات و مبارزات ابراهیم (علیه السّلام) در آن تیره بختان لجوج اثر نکرد، از طرفی دستگاه نمرود برای سرگرم کردن مردم و ادامه سلطه خود هرگز نمی خواست که مردم از بت پرستی دست بردارند. ابراهیم در مبارزه خود مرحله جدیدی را برگزید و با کمال قاطعیت به بت پرستان و نمرودیان اخطار کرد و چنین گفت: «وَ تَاللهِ لَاَکِیدَنَّ اَصْنامَکُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ؛ به خدا سوگند در غیاب شما نقشه ای برای نابودی بت هایتان می کشم.» ابراهیم هم چنان در کمین بت ها بود تا روز عید نوروز فرا رسید، در میان مردم بابِل رسم بود که هر سال روز عید نوروز (امام صادق (علیه السّلام) فرمود: روزی که ابراهیم (علیه السّلام) بت ها را شکست، عید نوروز بود.) شهر را خلوت می کردند و برای خوش گذرانی به صحرا و کوه و دشت و فضاهای آزاد دیگر می رفتند، آن روز مردم شهر را خلوت کردند، نمرود و اطرافیانش نیز از شهر بیرون رفتند، حتی ابراهیم (علیه السّلام) را نیز دعوت کردند که با آن ها به خارج از شهر برود و در جشن آن ها شرکت کند، ولی ابراهیم (علیه السّلام) در پاسخ دعوت آن ها گفت: «من بیمار هستم.» ابراهیم از نظر بدنی بیمار نبود، ولی وقتی که می دید مردم، غرق در فساد و هوس بازی و بت پرستی هستند، از نظر روحی کسل و ناراحت بود، و منظور او از این که گفت: «من بیمارم» یعنی روحم کسل است.
← ورود حضرت ابراهیم به بت خانه
...
آزر با این که ابراهیم را از یکتاپرستی منع می کرد، ولی وقتی که چشمش به چهره ملکوتی ابراهیم می افتاد، محبتش نسبت به او بیشتر می شد، از آن جا که آزر رئیس کارخانه بت سازی بود، روزی چند بت به ابراهیم داد تا او آن ها را به بازار ببرد و مانند سایر برادرانش آن ها را به مردم بفروشد، ابراهیم خواسته آزر را پذیرفت، آن بت ها را همراه خود به طرف میدان و بازار آورد، ولی برای این که فکر خفته مردم را بیدار کند، و آن ها را از پرستش بت بیزار نماید، طنابی در گردن بت ها بست و آن ها را در زمین می کشانید و فریاد می زد: «مَنْ یشْتَرِی مَنْ لا یضُرُّهُ وَ لاینْفَعُهُ؛ چه کسی این بت ها را که سود و زیان ندارند از من می خرد.» سپس بت ها را کنار لجن زار و آب های جمع شده در گودال ها آورد و در برابر چشم مردم، آن ها را در میان لجن و آب آلوده می انداخت و بلند می گفت: «آب بنوشید و سخن بگویید!!»
← ارشاد حضرت ابراهیم
آوازه مخالفت ابراهیم با طاغوت پرستی و بت پرستی در همه شکل هایش در همه جا پیچید، و به عنوان یک حادثه بزرگ در راس اخبار قرار گرفت، نمرود که از همه بیشتر در این باره، حسّاس بود فرمان داد بی درنگ ابراهیم را به حضورش بیاورند، تا بلکه از راه تطمیع و تهدید، قفل سکوت بر دهان او بزند، ابراهیم را نزد نمرود آوردند. نمرود بر سر ابراهیم فریاد زد و پس از اعتراض به کارهای او گفت: «خدای تو کیست؟» ابراهیم: خدای من کسی است که مرگ و زندگی در دست اوست. نمرود از راه سفسطه و غلط اندازی وارد بحث شد، و گفت: «ای بی خبر! این که در اختیار من است، من زنده می کنم و می میرانم، مگر نمی بینی مجرم محکوم به اعدام را آزاد می کنم، و زندانی غیر محکوم به اعدام را اگر بخواهم اعدام می نمایم.» آن گاه دستور داد یک شخص اعدامی را آزاد کردند، و یک نفر غیر محکوم به اعدام را اعدام نمودند.ابراهیم بی درنگ استدلال خود را عوض کرد و گفت: تنها زندگی و مرگ نیست بلکه همه جهان هستی به دست خدا است، بر همین اساس، خدای من کسی است که صبحگاهان خورشید را از افق مشرق بیرون می آورد و غروب، آن را در افق مغرب فرو می برد، اگر راست می گویی که تو خدای مردم هستی، خورشید را به عکس از افق مغرب بیرون آر، و در افق مشرق، فرو بر. نمرود در برابر این استدلال نتوانست غلط اندازی کند، آن چنان گیج و بهت زده شد که از سخن گفتن درمانده گردید. نمرود دید اگر آشکارا با ابراهیم دشمنی کند، رسوائیش بیشتر می شود، ناچار دست از ابراهیم کشید تا در یک فرصت مناسب از او انتقام بگیرد، اما جاسوسان خود را در همه جا گماشت تا مردم را از تماس با ابراهیم بترسانند و دور سازند. بعضی این واقعه را بعد از حادثه آتش آورده اند.
بت شکنی حضرت ابراهیم
ابراهیم از راه های گوناگون با بت پرستی مبارزه کرد، ولی بیانات و مبارزات ابراهیم (علیه السّلام) در آن تیره بختان لجوج اثر نکرد، از طرفی دستگاه نمرود برای سرگرم کردن مردم و ادامه سلطه خود هرگز نمی خواست که مردم از بت پرستی دست بردارند. ابراهیم در مبارزه خود مرحله جدیدی را برگزید و با کمال قاطعیت به بت پرستان و نمرودیان اخطار کرد و چنین گفت: «وَ تَاللهِ لَاَکِیدَنَّ اَصْنامَکُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ؛ به خدا سوگند در غیاب شما نقشه ای برای نابودی بت هایتان می کشم.» ابراهیم هم چنان در کمین بت ها بود تا روز عید نوروز فرا رسید، در میان مردم بابِل رسم بود که هر سال روز عید نوروز (امام صادق (علیه السّلام) فرمود: روزی که ابراهیم (علیه السّلام) بت ها را شکست، عید نوروز بود.) شهر را خلوت می کردند و برای خوش گذرانی به صحرا و کوه و دشت و فضاهای آزاد دیگر می رفتند، آن روز مردم شهر را خلوت کردند، نمرود و اطرافیانش نیز از شهر بیرون رفتند، حتی ابراهیم (علیه السّلام) را نیز دعوت کردند که با آن ها به خارج از شهر برود و در جشن آن ها شرکت کند، ولی ابراهیم (علیه السّلام) در پاسخ دعوت آن ها گفت: «من بیمار هستم.» ابراهیم از نظر بدنی بیمار نبود، ولی وقتی که می دید مردم، غرق در فساد و هوس بازی و بت پرستی هستند، از نظر روحی کسل و ناراحت بود، و منظور او از این که گفت: «من بیمارم» یعنی روحم کسل است.
← ورود حضرت ابراهیم به بت خانه
...
wikifeqh: مبارزات_عملی_حضرت_ابراهیم_با_بت پرستی