مبادله کردن


مترادف مبادله کردن: ردوبدل کردن، تعویض کردن، عوض کردن، تبدیل کردن

برابر پارسی: یوفانبدن

معنی انگلیسی:
convert, barter, change, commute, exchange, interchange, reciprocate, trade, switch, bandy

لغت نامه دهخدا

مبادله کردن. [ م ُ دَ / دِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چیزی به کسی دادن و به جای آن چیز دیگر گرفتن و معاوضه کردن. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح بانکی ) تبدیل کردن پول رایج کشوری را با پول رایج دیگر. و رجوع به مبادله و مبادلة شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - معاوضه کردن چیزی را . ۲ - تبدیل کردن وجه رایج کشور دیگر .

مترادف ها

exchange (فعل)
عوض کردن، مبادله کردن، تسعیر یافتن

intercommunicate (فعل)
امیزش کردن، معاشرت کردن، مبادله کردن، مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن

swap (فعل)
عوض کردن، بیرون کردن، مبادله کردن، جانشین کردن

trade (فعل)
مبادله کردن، معامله کردن، تجارت کردن با، داد و ستد کردن

chaffer (فعل)
چانه زدن، وراجی کردن، چانه، مبادله کردن

dicker (فعل)
مبادله کردن

interchange (فعل)
تغییر دادن، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، متناوب ساختن

trade off (فعل)
مبادله کردن، سبک و سنگین کردن

فارسی به عربی

تبادل

پیشنهاد کاربران

بپرس