مبادرت

/mobAderat/

مترادف مبادرت: اقدام، پیشی، تعجیل، سبقت، شتاب، پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن، اقدام کردن، دست یازیدن

برابر پارسی: پیشدستی، پیش افتادن، دست بکار شدن

معنی انگلیسی:
making haste, embarking, setting, [rare.] making haste, essay

لغت نامه دهخدا

مبادرت. [ م ُدَ رَ ] ( ع مص ، اِمص ) پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن. ( غیاث ). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی. مبادرة. تبادر. پیشی. سبقت. پیش دستی. پیشی گرفتن. سبقت جستن. پیش دستی کردن. بشتافتن بسوی کسی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سبقت گرفتن. شتاب کردن. تعجیل نمودن. اقدام به امری کردن. تعجیل : پادشاهی را به مکان او مفاخرت است و دولت را به خدمت او مبادرت. ( چهارمقاله ، از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مبادرة شود.

مبادرة. [ م ُ دَ رَ ] ( ع مص ) پیشی گرفتن کسی را و بشتافتن سوی آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن. ( آنندراج ). بشتافتن. ( از اقرب الموارد ). با کسی پیشی کردن. ( دهار ). با کسی پیشی گرفتن. ( زوزنی ).

فرهنگ فارسی

پیشی گرفتن، شتاب کردن واقدام کردن بکاری
۱ - ( مصدر ) پیشی گرفتن سبقت گرفتن . ۲ - شتاب کردن تعجیل نمودن . ۳ - اقدام بامری کردن ۴ - ( اسم ) پیشی سبقت : ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت ... ۵ - تعجیل شتاب. ۶ - اقدام .

فرهنگ معین

(مُ دِ رَ ) [ ع . مبادرة ] (مص ل . ) ۱ - پیشی گرفتن در کاری . ۲ - اقدام کردن به کاری .

فرهنگ عمید

۱. اقدام کردن به کاری.
۲. [قدیمی] پیشی گرفتن، شتاب کردن.

مترادف ها

venture (اسم)
مخاطره، سرگذشت، جسارت، جرات، ریسک، مبادرت، اقدام بکار مخاطره امیز

فارسی به عربی

مغامرة

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر واژه 🇸🇦 :
∆ کنش ⟡ کنش هدفمندش، سرنوشت را دگرگون می کرد
∆ گامش ⟡ گامش هدفمندش، سرنوشت را دگرگون می کرد
∆ جُنبش ⟡ برای آزادی، به جُنبش علیه ستم برخاست
...
[مشاهده متن کامل]

∆ تکاپو ⟡ در راه رسیدن به آرمان هایش، هر روز با تکاپو گام برمی داشت
∆ پویش ⟡ پویش او برای تغییر، جامعه را متحول کرد
∆ نهش ⟡ نهش او برای تغییر، جامعه را متحول کرد
∆ گامنهش ⟡ گامنهش او برای تغییر، جامعه را متحول کرد
∆ کارپو ⟡ کارپو او برای تغییر، جامعه را متحول کرد
∆ پوکرد ⟡ پوکرد او برای تغییر، جامعه را متحول کرد
∆ کارچار ⟡ کارچار او برای تغییر، جامعه را متحول کرد
∆ آوَرد ⟡ آوَرد علمی اش، مرزهای دانش را جابجا کرد
∆ برآمد ⟡ برای چیرگی بر سختی ها، به برآمد از میان دشواری ها پرداخت
∆ گامکرد ⟡ گامکرد او برای تغییر، جامعه را متحول کرد
∆ جست ⟡ برای رسیدن به آرمان ها، به جستن راه چاره برخاست
∆ برزیدن ⟡ برای پیشرفت، به برزیدن و تلاش همت گماشت
∆ شتافت ⟡شتافت برای رسیدن به هدف، بایسته است
∆ کارگُسَری ⟡ برای پیشبرد هدف، کارگُسَری هوشمندانه را سامان داد
∆ برتاختن ⟡ برای پیشرفت، به برتاخت از میان موانع شتافت
∆ کُنِش گری ⟡ برای تحول اجتماعی، کُنِش گری فعال را برگزید
∆ کارورزی ⟡ برای دگرگونی بنیادین، کارورزی سیاسی را آغاز کرد

مبادرت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
اَکتیا aktyā ( سغدی )
🇮🇷 همتای پارسی: پیشدستی 🇮🇷
مبادرت کردن: دست بکار شدن
مبادرت به انجام تجارت های کلان سنگ های قیمتی می نمایند.
دست به انجام تجارت های کلان سنگ های قیمتی می زنند.
پرداختن به کاری
پیش دستی کردن
پیشی گرفتن
شتاب کردن
اقدام کردن
اقدام کردن
اقدام به کارى کردن

بپرس