مایملک

/mAyamlak/

مترادف مایملک: دارایی، مال، مال ومنال، هست ونیست، هستی

برابر پارسی: داشته ها، دارایی

معنی انگلیسی:
capital, estate, money, possession, property, clobber, possessions

لغت نامه دهخدا

مایملک. [ ی ُ / ی َ ل َ ] ( اِ مرکب ) مال. دارایی : مایملک او تنها یک خانه و یک مزرعه بود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( اصطلاح فقهی ومدنی ) قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند، شامل دیون نمی شود. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).

فرهنگ فارسی

آنچه درتصرف کسی باشد، دارایی کسی
مال دارایی
( جمله فعلی اسم ) آنچه بملکیت در آید هستی دارایی .

فرهنگ معین

(یَ لَ ) [ ع . فعل ] (اِ. ) دارایی ، مال .

فرهنگ عمید

آنچه در تصرف کسی باشد، دارایی.

مترادف ها

holding (اسم)
دارایی، موجودی، مایملک، ملک متصرفی

پیشنهاد کاربران

بپرس