هست در سینه زپیکان ستمکاره ٔمن
جان زدل تنگ و زجان این دل آواره من.
( از مجالس النفایس ص 73 و 248 ).
و رجوع به همین مأخذ شود.مایلی. [ ی ِ ] ( اِخ ) ازمردم اردبیل و از ملازمان شیخاوندان است. او راست :
بزم خالی دیدم امشب ،چون صراحی پیش یار
ریختم در جام اخلاص آنچه در دل داشتم.
( از مجمع الخواص ص 243 ).