مایل شدن


مترادف مایل شدن: خواهان شدن، طالب شدن، خواستار شدن، شایق شدن، مشتاق شدن، علاقه مند شدن

برابر پارسی: چَفسیدن

معنی انگلیسی:
obliqueness, inclination

لغت نامه دهخدا

مایل شدن. [ ی ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کیپانیدن. ( ناظم الاطباء ). رغبت کردن. میل کردن : به غیر او مایل نمی شوم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315 ). || کج گردیدن. خمیده شدن :
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل .
حافظ.
مایل شدن از چیزی ، منحرف شدن از تعادلی که قبلاً وجود داشت ، همسطحی با آن چیز را از دست دادن :
چنان دو کفه سیمین ترازو
که این کفه شود زان کفه مایل.
منوچهری.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- میل کردن رغبت کردن گراییدن . ۲- کج شدن منحنی گشتن ( ایهام بدو معنی ) . در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل . ( حافظ .۲٠۹ )

مترادف ها

decline (فعل)
خرد شدن، کاستن، رد کردن، خم شدن، خمیدن، سقوط کردن، صرف کردن، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایل شدن، رو بزوال گذاردن

فارسی به عربی

هبوط

پیشنهاد کاربران

بپرس