مایل امدن

لغت نامه دهخدا

( مایل آمدن ) مایل آمدن. [ ی ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) گراییدن. رغبت کردن. راغب شدن. || خمیدن. خمیده شدن. کج شدن. انحناء یافتن :
تن را به هرچه دادی ، انجام کارت آن است
دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد.
شیخ العارفین ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مایل آمدن ) ( مصدر ) ۱- میل کردن رغبت کردن . ۲- کج شدن خمیده شدن : تن را بهر چه دادی انجام کارت آنست دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد . ( شیخ العارفین آنند . )

پیشنهاد کاربران

بپرس