ماکل
مترادف ماکل: خوراک، غذا، طعام، خوردنی | خوراکها، غذاها، اطعمه، طعام ها
متضاد ماکل: اشربه، نوشیدنی | اشربه
لغت نامه دهخدا
- مآکل و مشارب ؛ خوردنیها و نوشیدنیها. ( ناظم الاطباء ) : زاهد کسی باشد که او را به آنچه تعلق به دنیا دارد مانند مآکل و مشارب رغبت نبود. ( اوصاف الاشراف ص 22 ).
- ملابس و مآکل ؛ پوشاکها و خوردنیها. ( ناظم الاطباء ).
مأکل. [ م َءْ ک َ ] ( ع اِ ) طعام و خوردنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، مآکل. ( ناظم الاطباء ). || کسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مکسب. ( ذیل اقرب الموارد ). || خوردنگاه. خوردن جای. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مأکل. [ م َءْ ک َ ] ( ع مص ) خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). اکل. رجوع به اکل شود. || معدوم ساختن و منه الحدیث : الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب. ( منتهی الارب ). فانی و نابود کردن. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
خوردن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
خوردنی، خوراکی.
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید