مأمود

لغت نامه دهخدا

مأمود. [ م َءْ ] ( ع ص ) امد مأمود؛ غایت منتهی الیه. ( منتهی الارب ). امد مأمود؛ منتهی الیه. ( اقرب الموارد ). لهذا الامر امد مأمود؛ این کار دارای انتهائی است که بدان منتهی می شود. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس