ماویه

لغت نامه دهخدا

( ماویة ) ماویة. [ وی ی َ ] ( ع اِ ) آیینه. ج ، ماوی . ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آیینه و چنین می نماید که نسبت است به ماء به جهت درخشندگی و شفافیت آن. ( از تاج العروس ج 9 ص 413 ). || ( ص نسبی ) مؤنث ماوی . مائیة. ( اقرب الموارد ). و رجوع به ماء و مائیة و ماوی ( ص نسبی ) شود.

ماویة. [ وی ی َ ] ( اِخ ) نام زنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دختر غفور از بنات ملوک یمن و زن حاتم طایی. ( تاج العروس ،ج 9 ص 413 ) ( عیون الاخبار ج 3 ص 129 و حاشیه ص 263 ). و رجوع به تعلیقات دیوان منوچهری ص 344 شود :
یار تو خیر و خرمی چون پارسای فاطمی
جفت تو جود و مردمی چون جفت حاتم ماویه.
منوچهری.

مأویة. [ م َءْ ی َ ] ( ع مص ) بخشودن و ترحم نمودن. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس