ماوقع
/mAvaqa~/
مترادف ماوقع: رخداد، حادثه، رویداد، ماجرا
برابر پارسی: رخداده، پیش آمده، رویداده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
اتفاق و حادثه و سانحه
( جمله فعلی اسم ) آنچه که بوقوع پیوسته ماجری .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
" ماوقع "
طول زمان
چهل وچهارسال
انچه نشون دادن نبودند. .
انچه ملت دادبه صلت.
به تصدق پس گرفت. . .
طول زمان
چهل وچهارسال
انچه نشون دادن نبودند. .
انچه ملت دادبه صلت.
به تصدق پس گرفت. . .
آنچه به وقوع پیوست. آنچه واقع شد. آنچه رخ داد.
واقعه، رخداد، حادثه.
واقعه، رخداد، حادثه.