ماوب

لغت نامه دهخدا

( مآوب ) مآوب. [ م َ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَآب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و منه بینهما ثلاث مآوب ؛ یعنی میان آن هر دو مسافت سه منزل است. ( منتهی الارب ).
مأوب. [ م ُ ءَوْ وَ ] ( ع ص ) مجتمع کرده شده گرداگرد درخت. ( منتهی الارب ). مدور. مجتمع. ( ناظم الاطباء ). منور. ( محیط المحیط ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مجتمع کرده شده گرداگرد درخت

پیشنهاد کاربران

بپرس