برفتند صندوقها را به پشت
کشیدند و ماهار اشتر به مشت.
فردوسی.
|| مهار. شناق. وکاء ( در مشک ) . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): الشنق ؛ ماهار واکشیدن و درآویختن مشک از جای. ( تاج المصادر بیهقی ، یادداشت ایضاً ). || چوبی که در بینی شتر کنند. ( فرهنگ فارسی معین ) : که بر آب و گل نقش بنیاد کرد
که ماهار در بینی باد کرد.
رودکی ( ازفرهنگ رشیدی ).
دراین صندوق ساعت عمرها این دهر بی رحمت چو ماهارند بر اشتر بدین گردنده پنگانها.
ناصرخسرو.