ماه نو منخسف در گلوی فاخته ست
طوطیکان با حدیث ، قمریکان با انین.
منوچهری.
چون ببریدی شود هریک از آن ده ماه نوور نبری باشد اندر ذات خود ماهی تمام.
عسجدی.
الا تا ماه نو خیده کمان است سپرگردد مه داه و چهارا.
( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
دوان اندرو ماهی سیم سیما
چو ماه نو اندر سپهر منور.
ازرقی.
گشت بدرش چو ماه نو باریک شد جهان پیش پیر زن تاریک.
سنائی.
ماه نو و صبح بین پیاله و باده عکس شباهنگ برپیاله فتاده.
خاقانی.
ماه نو را نیمه ٔقندیل عیسی یافته دجله را پر حلقه زنجیر مطران دیده اند.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 90 ).
ماه نو دیدی و در روی مه نو شب عیدلعل می با قدح سیم برآمیخته اند.
خاقانی.
خم کوس است که ماه نوذیحجه نمودگر زمه لحن خوش زهره ٔزهرا شنوند.
خاقانی.
به همه کس بنمودم خم ابرو که تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید.
سعدی.
خیال ابرویت پیوسته در گوش دلم گویدکز آن چون ماه نو گشتم که در خورشید پیوستم.
خواجوی کرمانی.
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار.
حافظ.
چو ماه نو ره بیچارگان نظاره زند به گوشه ابرو و در نقاب رود.
حافظ.
- ماه نو دیدن ؛ اِهلال. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). رؤیت هلال کردن.|| کنایه از پادشاه جوان تازه بر تخت سلطنت نشسته :
جهان سر به سر نو شد از شاه نو
زایران برآمد یکی ماه نو.
فردوسی.
|| معشوق نوجوان و زیبا. زن زیبا و جوان : اگر در راه بینی شاه نو را
به شاه نو نمای این ماه نو را.
نظامی.