مانی مشهدی
لغت نامه دهخدا
تو لبی نبخشی و من به خیال هر زمانی
لبت آن چنان ببوسم که ترا خبر نباشد
منم آنکه سنگ بر سر خورم و ننالم از تو
که نهال عاشقی را به از این ثمر نباشد
شب عیش وشادمانی بگذشت و سالها شد
چه شبی تو ای شب غم که ترا سحر نباشد.
( از تحفه سامی ص 114 ).
و رجوع به همین مأخذ ومجالس النفائس ص 67 و 240 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید