دست رادش را به دریا کی توان مانند کرد
که همی دریا به پیش دست او فرغر شود.
فرخی.
هرکه او را به تو مانند کند هیچکس است بازنشناسد گوینده بهی از بتری.
فرخی.
کف او را نتوان کردن مانند به ابردل او را نتوان کردن مانند به یم.
فرخی.
پس من دنیا را بدان چاه پرآفت و مخافت مانند کردم. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 57 ). اژدها را به مرجعی مانند کردم که به هیچ تأویل از آن چاره نتوان کرد. ( کلیله و دمنه ). علما پادشاه را با کوه مانند کنند. ( کلیله و دمنه ).به چه مانند کنم در همه آفاق ترا
کانچه در وهم من آید تو از آن خوبتری.
سعدی.