مانند کردن


مترادف مانند کردن: تشبیه کردن

لغت نامه دهخدا

مانند کردن. [ ن َن ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تشبیه. ( دهار ) ( زوزنی ) ( ترجمان القرآن ). تشبیه کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : حجاج او را گفت با یزیدبن معاویه بیعت نکردی و خود را به حسین علی و عبداﷲبن عمر مانند کردی. ( بلعمی ).
دست رادش را به دریا کی توان مانند کرد
که همی دریا به پیش دست او فرغر شود.
فرخی.
هرکه او را به تو مانند کند هیچکس است
بازنشناسد گوینده بهی از بتری.
فرخی.
کف او را نتوان کردن مانند به ابر
دل او را نتوان کردن مانند به یم.
فرخی.
پس من دنیا را بدان چاه پرآفت و مخافت مانند کردم. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 57 ). اژدها را به مرجعی مانند کردم که به هیچ تأویل از آن چاره نتوان کرد. ( کلیله و دمنه ). علما پادشاه را با کوه مانند کنند. ( کلیله و دمنه ).
به چه مانند کنم در همه آفاق ترا
کانچه در وهم من آید تو از آن خوبتری.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شبیه ساختن تشبیه .
تشبیه کردن

مترادف ها

equalize (فعل)
برابر شدن با، مساوی کردن، مانند کردن

liken (فعل)
مانند کردن، شبیه کردن، شبیه شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس