چه مانستی به ویسه دایه پیر
کجا باشد کمان ماننده تیر.
( ویس و رامین ).
خواجه بزرگ در این تعزیت بیامد و چشم سوی این باغچه کشید که بهشت را مانست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345 ). راست بدان مانست که در آن باب سوگند گران داشته است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90 ). وی را در روزگار نظیر نبود به همه بابها و روزگار، او عروسی آراسته را مانست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 61 ). و راست بدان مانست که امروز بهشت وجنات عدن یافته اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ).که دیو تست این عالم فریبنده
تو در دل دیو ناکس را چه مانستی.
ناصرخسرو.
از عکس ریاحین او پر زاغ چون دم طاوس نمودی و درپیش جمال او دم طاوس به پرزاغ مانستی. ( کلیله و دمنه ).هلال عید را مانست چرخ بیلک اندازت
که بگشادند از او روزه وحوش از کشته دشمن.
کریمی سمرقندی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
ازآب چشم عزیزان که بر بساط بریخت
به روز باران مانست صفه بارش.
سعدی.
و رجوع به ماندن شود.