مانستار

لغت نامه دهخدا

مانستار. [ ن ِ ] ( اِ ) روح کلی. || نفس کلی که پس از عقل کل باشد. مانیستار. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مانیستار شود.

مانستار. [ ن َ / ن ِ] ( اِ ) صومعه. خانقاه. دیر. زاویه. ( دزی ج 2 ص 566 ). ابن بطوطه ذیل مانستارات قسطنطنیه آرد: مانستار مانند لفظ مارستان است جز آنکه نون در آن مقدم و «را» مؤخر است و آن در نزد ایشان همانند زاویه است در پیش مسلمانان. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). و رجوع به سفرنامه ابن بطوطه شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس