مانده کردن


معنی انگلیسی:
exhaust, tire

لغت نامه دهخدا

مانده کردن. [ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عاجز کردن. از کار انداختن. اعیاء کردن. عاجز کردن. اتعاب. ضعیف کردن. تضعیف. اکلال. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کوفته کردن. خسته کردن ( به معنی متداول امروز ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و او را بدوانند و مانده کنند... ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- عاجز کردن از کارانداختن اعیائ . ۲- خسته کردن کوفته کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس