ماندنی

/mAndani/

مترادف ماندنی: پایدار، جاوید، مانا، بادوام، دیرپا، فراموش نشدنی، به یادماندنی، مقیم، ساکن

معنی انگلیسی:
durable, enduring, lasting, permanent, resident, that can keep (as food)

لغت نامه دهخدا

ماندنی. [ دَ ] ( ص لیاقت ) باقی و پایدار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است. || قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد. || مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- کسی که زنده خواهد ماند ( مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته ) . ۲- قابل دوام . ۳- مقیم ماندگار مقابل رفتنی .

فرهنگ معین

(دَ ) (ص لیا. ) ۱ - کسی که زنده خواهد ماند. ۲ - قابل دوام . ۳ - مقیم ، ماندگار.

فرهنگ عمید

۱. دارای نیت ماندن در جایی: میهمان ها امشب ماندنی هستند.
۲. ماندگار: خاطرۀ ماندنی.
۳. [مجاز] قابل زنده ماندن.

واژه نامه بختیاریکا

مندِنی

مترادف ها

permanent (صفت)
پایدار، پایا، دائمی، ثابت، ابدی، ماندنی

lasting (صفت)
پایا، بادوام، ثابت، دیرپای، خالد، ماندنی، پاینده

fixed (صفت)
معین، مقرر، ثابت، پا بر جا، جایگیر، مقطوع، ماندنی

viable (صفت)
ماندنی، قابل دوام، مناسب رشد و ترقی، زیست پذیر، زنده ماندنی

فارسی به عربی

ثابت , دائم , دیمومة

پیشنهاد کاربران

بپرس