ماندستان

لغت نامه دهخدا

ماندستان. [دِ ] ( اِخ ) بیابانی است سی فرسنگ در سی فرسنگ و در آن دیهها و نواحی است مانند ایراهستان بر ساحل دریا افتاده است و ریعی دارد چنانکه از یک من تخم هزار من دخل باشد و همه بخس است و جز آب باران هیچ آب دیگر نبود و مصنعها کرده اند که مردم آب از آن خورند و هرگاه باران در اول زمستان بارد در آذرماه و دی ماه آن سال دخل عظیم باشد و نعمت بسیار، پس اگر در این دو ماه باران نیاید و دیگر ماهها پس از آن بسیار باران آید هیچ فایده ندارد و دخل به زیان شود. ( فارسنامه البلخی ص 135 ). ناحیه ماندستان در حقیقت شالوده و بنیان بلوک دشتی است و ماندستان برای آن گویند که رودخانه ای از میان این ناحیه بگذرد و هیچ فایده نبخشد. از جانب مشرق به ناحیت سناد شنبه و از شمال به نواحی دشتستان و از مغرب و جنوب به دریای فارس محدود است. هوایی گرم و تر دارد و محصولش همه دیمی است. قصبه این ناحیه بلکه حاکم نشین نواحی دشتی «کاکی » است. این ناحیه مشتمل بر چهل ده آباد است. ( از فارسنامه ناصری ). ورجوع به همین مأخذ و نزهةالقلوب ص 119 و 216 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس