لغت نامه دهخدا
مأمورین. [ م َءْ ] ( ع ص ، اِ ) گماشتگان و کارگزاران و کارپردازان. ( ناظم الاطباء ). ج ِ مأمور : و قیمت نامچه را مأمورین و ناظر بیوتات مهر نموده به صاحبجمعان سپارند. ( تذکرةالملوک ص 10 ). محاسبه کل رعایا و مؤدیان بعد از تشخیص و تسعیر قوس هر سال که عمال و مأمورین موافق دستور معمول مشخص نموده باشند... ( تذکرةالملوک ص 47 ). به اتفاق عمال و مأمورین بازدید روانه محال می گردد و علامت حاصل را در حضور عمال و مأمورین گرفته وزن می شود. ( تذکرةالملوک ص 51 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع مامور در حالت نصبی و جری ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) : هنوز برای هیچکس روشن نبود که چه شیر پاک خورده ای رفته بمامورین خبر داده بود که در آن خانه جنس قاچاق هست .
گماشتگان و کارگزاران و کارپردازان