مامور

/ma~mur/

مترادف مامور: عامل، کارگزار، وکیل، کارمند، گماشته، مستخدم، متصدی، مسئول، پاسبان، پلیس، فرستاده

متضاد مامور: آمر

برابر پارسی: ( مأمور ) گمارده، گماشته، فرمان یافته | کارگزار، گمارده، گماشته

معنی انگلیسی:
commissioner, emissary, officer, official, delegate, cop, [n.] official, functionary, [adj.] commissioned, appointed, sent on duty

لغت نامه دهخدا

مأمور. [ م َءْ ] ( ع ص ) امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده و محکوم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) :
عقل و تن آمرت گشت و گشت مأمورت هوی
عقل و تن مأمور گردد چون هوا آمر شود.
منوچهری.
بنده کارکن به امر خدای
بنده کارکن بود مأمور.
ناصرخسرو.
بخت تو مالک و فلک مملوک
رای تو آمر و جهان مأمور.
امیرمعزی.
مال تو گزارند همی حاضر و غایب
حمل تو فرستند همه آمر و مأمور.
امیرمعزی.
تو سرور و کرده سرکشان را
در قبضه امر خویش مأمور.
امیرمعزی.
تاملک جهان است جهاندار تو بادی
میران جهان جمله به امرت شده مأمور.
امیرمعزی.
سخنت حجت و قضا ملزم
قلمت آمر و جهان مأمور.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 239 ).
وگر با من به کرد من کنی کار
به طبعت بنده ام و زجانت مأمور.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ج 1 ص 230 ).
زودا که دید خواهم از سعی بخت فرخ
مأمور امر سلطان ایران ستان و توران.
پیغو ملک.
گفت موسی این مرا دستور نیست
بنده ام ، امهال تو مأمور نیست.
مولوی.
چه خلق مأمورند به ایمان آوردن به وجود آن نه به کیفیت آن. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 27 ). || منصوب و مباشر و گماشته و هرکسی که به وی اختیار در حکم داده شده باشد. ( ناظم الاطباء ). اجراکننده امری. بجای آورنده دستوری.
- حسب المأمور ؛ برطبق فرمان و موافق حکم. ( ناظم الاطباء ).
- مأمور آگاهی ؛ کارآگاه.
- مأمور اجرا ؛ کسی که از طرف وزارت دادگستری موظف است که قرار دادگاه را بمورد اجرا در آورد.
- مأمور احصائیه ؛ آمارگر. ( فرهنگستان ایران ، واژه های نو ).
- مأمور اطفائیه ؛ آتش نشان.( فرهنگستان ایران ، واژه های نو ).
- مأمور تأمینات ؛ کارآگاه. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
|| فرستاده شده برای کاری و رسول. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
المأمور معذور. نظیر: ما علی الرسول الاالبلاغ. ( امثال و حکم ج 1 ص 270 ).
|| آنکه دارای قوت کامل بود. ( ناظم الاطباء ). || استعمال و عادت مقرر. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ فارسی

امرکرده شده، فرمان داده شده، فرمانبر، گماشته
( اسم ) ۱- فرمان داده امر کرده شده : گفت موسی :این مرا دستور نیست بنده ام امهال تو مامور نیست . ( مثنوی . نیک. ۲ ) ۶۲ : ۳- کسی که او را بکاری گماشته باشند گماشته : زودا که دید خواهم از سعی بخت فرخ مامور امر سلطان ایران ستان و توران . ( پیغوملک . لباب . نف.۵۴ ) جمع : مامورین . یا مامور احصائیه . آمارگر . یا مامور اطفائیه . آتش نشان . یا مامور آگاهی . کار آگاه . یا مامور اجرا . کسی که از طرف ادار. اجرائ دادگستری موظف است که احکام و قرارهای دادگاه را بمرحل. عمل در آورد . یا مامور تامینات .
امر کرده شده و محکوم

فرهنگ معین

( مأمور ) (مَ ) [ ع . ] (ص . ) کسی که به او امر شده کاری انجام دهد.

فرهنگ عمید

۱. آن که برای انجام کاری معیّن و منصوب می شود.
۲. (صفت ) [قدیمی] امرشده، فرمان داده شده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مأمور. مأمور، شخص امر شده به انجام کاری می باشد.
مأمور، کسی را می گویند که فرمانی خطاب به او صادر شود و به انجام کاری وادار گردد.

[ویکی فقه] مأمور، شخص امر شده به انجام کاری می باشد.
مأمور، کسی را می گویند که فرمانی خطاب به او صادر شود و به انجام کاری وادار گردد.
مأمور در شرع
در شرع ، مأمور همان مکلف است که در صورت وجود شرایط تکلیف ، چه شرایط عمومی (هم چون: عقل ، بلوغ ، قدرت ، علم و اختیار ) و چه سایر شرایطی که شارع آن را در مواردی خاص معتبر دانسته است (مانند: رشد در معاملات ) خطاب شارع متوجه او می گردد.

دانشنامه عمومی

مامور (فیلم ۲۰۲۳). مأمور ( تلوگو: ఏజెంట్ ) یک فیلم اکشن، دلهره آور و جاسوسی هندی به زبان تلوگو به کارگردانی سورندر ردی با بازی مموتی، دینو مورئا و ویکرنجیت ویرک است، [ ۱] که قرار است در سال ۲۰۲۳ منتشر شود.
فیلم در سپتامبر ۲۰۲۰ اعلام شد. فیلمبرداری در بوداپست، ویساکاپاتنام و حیدرآباد ( هند ) انجام شد. این فیلم که در ابتدا به دلیل بیماری همه گیر کووید ۱۹ و تأخیر در تولید به تعویق افتاد، [ ۲] اکنون برای اکران در سینماها در سال ۲۰۲۳ برنامه ریزی شده است.
دولت سرهنگ مهادف، رئیس شورای امنیت ملی را مأمور می کند تا یک مامور سرکش را که بی رحم و غیرقابل پیش بینی است دستگیر کند. [ ۳] [ ۴]
در اکتبر ۲۰۲۲، سازندگان فیلم اعلام کردند که این فیلم در تابستان ۲۰۲۳ اکران خواهد شد. برنامه ریزی شده است که به زبان تلوگو همراه با نسخه های دوبله شده به زبان های هندی، تامیل، مالایالام و کانادا اکران شود. [ ۵] [ ۶]
عکس مامور (فیلم ۲۰۲۳)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

گماشته

مترادف ها

agent (اسم)
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار

envoy (اسم)
نماینده، مامور، ایلچی، فرستاده، مامور سیاسی، سخن اخر، شعر ختامی

officer (اسم)
مامور، سر کرده، افسر، صاحب منصب

functionary (اسم)
مامور

assignee (اسم)
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته

envoi (اسم)
نماینده، مامور، ایلچی، فرستاده، مامور سیاسی، سخن اخر، شعر ختامی

pursuivant (اسم)
مامور، پیشخدمت، مامور ابلاغ یا اخطاریه

فارسی به عربی

ضابط , مبعوث , وکیل

پیشنهاد کاربران

زمانی که ما به جای آمر ، واژه زیبای فرمانده رو به کار میگیریم چرا به مامور نمیگیم فرمانبر ؟
در غرب کشور و در زبان های محلی واژه فرمانبر�فرموبر� فراوان به کار برده میشود.
چون مامور یعنی دستور داده شده من واژه فرمانبر رو پیشنهاد میکنم چون درخورترین واژه واسه مامور همینه
مطیع و منقاد، گماشته، معذور
گماشته
به شخصی که به او امر شده مامور گفته می شود.
واژه مأمور کاملا پارسی است چون در عربی می شود الضابط این واژه یعنی مأمور صد درصد پارسی است.
مامور:کاربند
ماموریت : کاربندی
پلیس
ناظر
مباشر. کارگزار. ( ناظم الاطباء ) . آنکه انجام کاری را بر عهده گیرد. وکیل :
باده چندانی که در میخانه می گوید سخن
ناز دستور است و ناظر چشم و ابرو حاجب است.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
Agent
An FBI Agent
A CIA agent
مامور
این واژه از کارپایه ی " اَمَرَ" در باب ِ مفعول ساخته شده و
برابر نهاد ِ آن در پارسی : فَرموده یا فَرماییده از کارپایه ی فَرمودن یا فَرماییدن یا فَرمایانده از کارپایه ی فَرمایاندن است .
یعنی انجام دهنده
مامور یعنی کسی که کاری را به او می سپارند
پسوند"ور" ، معنی دارنده را داراست مانند جان ور ( جاندار ) سخن ور ( صاحب سخن ) .
بدین گونه باید کفت که فرمان ور معنی صاحب فرمان وفرمان دار را میدهد.
فرناندز

فرمانور
فرمانبردار
فرمانبر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس