مامه
لغت نامه دهخدا
محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی
سرای و قصر بزرگان طلب تو در دنیا
چومامه چند گزینی توجای ویرانی.
( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت ایضاً ).
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
{ovum, egg cell, egg, ovule} [زیست شناسی] یاختۀ زایشی ماده که پس از لقاح به تخم تبدیل می شود و موجودی مشابه همان گونه را به وجود می آورد متـ . تخمک 2، تخمک جانوری
پیشنهاد کاربران
مامه گیان باربی خوای گه وره عفوت بکات چاوبانوری خواهل بینی
مامه یا مام به معنای مادر برای نشان دادن تخمک ماده بکار میرود
در زبان کردی به معنای عمو است
مامِه. ( زیست شناسی ) یاختهٌ زایشیِ ماده که پس از لقاح به تخم تبدیل می شود و موجودی مشابه همان گونه را بوجود می آورد. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Ovum می باشد. این واژه که لاتینی است، معنی لُغَویِ تُخم را دارد.