- امور مآلیه ؛ چیزهای متعلق به آینده از معاش. ( ناظم الاطباء ).
|| ( مص جعلی ) دارای مآل بودن. ( ناظم الاطباء ).
مالیه. [ لی ی َ / ی ِ ] ( از ع ، ص نسبی ) مؤنث مالی. || ( اِ ) پول و وجه نقد و دولت و ثروت. ( ناظم الاطباء ). وجه نقد و املاک ومستغلات. ثروت. خواسته. ( فرهنگ فارسی معین ) : چون مالیه ایشان خاص دارالخلافه بوده می تواند بودکه آن طایفه را بدین جهت عباسی گویند. ( عالم آرا ).
- مالیه دولت ؛ گنج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به گنج شود.
|| محصول و ارتفاع ملک. ( ناظم الاطباء ). || مالیات. ( ناظم الاطباء ) : و وجوه مالیه اصناف اصفهان و مدد خرج مهمانان که سه هزار تومان می شود... به تحصیل تابین باشی خود مقررداشته بودند. ( تذکرةالملوک ، ص 29 ). || خالصه. ( ناظم الاطباء ). || دارایی ( وزارت ، اداره ). ( فرهنگ فارسی معین ) :
یک طرف دستبردمالیه
یک طرف گیر و دار نظمیه.
بهار.
و رجوع به دارایی شود.