آفتاب از اختران مالک رقاب ار هست نیست
بی گمان باری تویی از خسروان مالک رقاب.
سوزنی.
برآمد ز برج حمل آفتاب به نظاره حسن مالک رقاب.
سوزنی.
بخت بیدار شهنشه خسرو مالک رقاب کرد بربالین غفلت شوربختان را به خواب.
سوزنی.
کژخاطران که عین خطا شد صوابشان مخراق اهل مخرقه مالک رقابشان.
خاقانی.
نگوید غزل و آفرین هم نخواهدکه معشوق و مالک رقابی نبیند.
خاقانی.
گردون سر محمد یحیی به باد دادمحنت رقیب سنجر مالک رقاب شد.
خاقانی.
جمله بدین داوری بر در عنقا شدندکوست خلیفه طیور داور مالک رقاب.
خاقانی.
وز برای صید دل در گردنم زنجیر زلف چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی.
حافظ.
گردنم سرفرازیی داردطوق مالک رقاب می خواهم.
ظهوری ( از آنندراج و بهار عجم ).