زمانی گشت گرد چشمه نالان
به گریه دستها بر چشم مالان.
نظامی.
همی رفت آشفته دستار و موی کف دست شکرانه مالان به روی.
سعدی.
و رجوع به مالیدن شود.مالان. ( اِخ ) قصبه ای به هرات. ( نخبةالدهر دمشقی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). همان مالین از اعمال هرات است. ( یادداشت ایضاً ). همان مالین است. ( از انساب سمعانی ). قصبه باخرز و جای عظیم و پر نزهت است و خربزه آن در جمیع خراسان مشهور است. ( از نزهةالقلوب ج 3 ص 153 ) : و از جمله نوادر عمارات... هرات جسری است که بر آب «هرات رود» بسته اند و آن جسر را پل مالان گویند... در این حین که... به تحریر لفظ مالان قیام نمود حکایتی غریب بخاطر رسید... روزی یکی از واعظان که در قریه مالان به نصیحت طوایف انسان می پرداخت... ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 651 ). و رجوع به مالین و مالن شود.