ماقط
لغت نامه دهخدا
ماقط. [ ق ِ ] ( ع ص ) فال سنگک زننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فال بین غیب گوی سنگ ریزه زننده. ( از اقرب الموارد ). || آزاده کرده آزادکرده ، منه قولهم : فلان ساقطبن ماقطبن لاقط، چه ساقط عبد ماقط است و ماقط عبد لاقط و او عبد معتق است. ( ازمنتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آزادکرده آزادکرده. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || شتر نزار وبرجای مانده از ماندگی و لاغری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تنگترین جای از جنگاه . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تنگترین جای از رزمگاه. ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ). || ( اِ ) رسن دلو. ج ، مُقُط. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رسن دول. ( ناظم الاطباء ). || رسن لگام اسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
مأقط. [ م َءْق ِ ] ( ع اِ ) کارزارجای یا مضیق آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رزمگاه و جای جنگ و مضیق رزمگاه. ( ناظم الاطباء ). ج ، مآقط. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید