مافوق
/mAfowq/
مترادف مافوق: ارشد، بالادست، رئیس، برتر، بالاتر، بالا، ورا
متضاد مافوق: زیردست، مادون
برابر پارسی: بالا تر، بالا دست، برتر، فراتر، فراتر از | بالا دست، بالا تر، برتر، فراتر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مافوق الحد؛ زیاده از حد. ( ناظم الاطباء ). || دست بالا. حداکثر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || آنکه در منصب برتری دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( اصطلاح نظامی ). ارشد ( در درجه و خدمت ). مقابل مادون. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
(صفت ) ۱- بالا بالا دست مقابل نادون . ۲- ارشد ( در درجه و خدمت ) مقابل مادون . یا مافوق . بالاتر از : نافوق این تصور نیست .
بیشتر و زیادتر و بالاتر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بالا تر، آنچه بالا است.
مترادف ها
مافوق، رئیس، متصدی
مافوق، ارباب، خدیو
مافوق، فرمانفرما، شخص بالاتر
مافوق، برتر، چیره، برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، نمایان، فائق، مشرف
از اغاز، مافوق، برتر، رو، بالاترین، از بالا، از ابتدا
بالاتر، مافوق، برتر، عالی، ارشد، فائق، بالایی
مافوق، خوب، بسیار خوب، عالی، ممتاز، اعلی، بزرگ اندازه
مافوق، افضل
مافوق، بالاترین درجه، بالاترین، عالی ترین، زبرین
مافوق، بیرونی، فوقانی، بالایی، رویی
بالاتر، مافوق، نام برده، واقع در بالا
مافوق، فوق، بالای، فراز، بالای سر
روی، مافوق، بالای، بالای سر، بر فراز، ان طرف، در سرتاسر، بسوی دیگر، متجاوز از
مافوق، خارج از، انسوی
روی، مافوق، بالای، اضافه، بیش از حد، فوق العاده، برفراز، بحد افراط، خارج از حد عادی، ماوراء
روی، مافوق، بالا
مافوق، برتر، فوق، بیشتر، ابر، بالایی، مربوط به بالا، ارجح، واقع در نوک چیزی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
فرادست
" فرا ، ابر "
فراسدا = مافوق صوت
فرامشیمن = مافوق بشر
فراسرشتیک = مافوق طبیعی
ارشد، بالادست، رئیس، برتر، بالاتر، بالا، ورا
فراسدا = مافوق صوت
فرامشیمن = مافوق بشر
فراسرشتیک = مافوق طبیعی
ارشد، بالادست، رئیس، برتر، بالاتر، بالا، ورا
ارشد، بالادست، رئیس، برتر، بالاتر، بالا، ورا
" فرا ، ابر "
فراسدا = مافوق صوت
فرامشیمن = مافوق بشر
فراسرشتیک = مافوق طبیعی
فراسدا = مافوق صوت
فرامشیمن = مافوق بشر
فراسرشتیک = مافوق طبیعی