ماضر.[ ض ِ ] ( ع ص ) اسم فاعل از مضر و مضور. ( از اقرب الموارد ). || شیر ترش زبان گز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شیری زبان گز پیش از ستبر شدن. ( از اقرب الموارد ). شیری زبان گز و تیز پیش از کلچیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || شیرنیک سپید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).